در زمستان....
جونم برای دختر نازم بگه که مدتیست برای نازنینم عکس و تصویرای خوشکل درست می کنم و وبلاگت میذارم اما برای دترنازم مطلبی جهت ثبت خاطراتت نمینویسم واسه همین هرزگاهی یه گوشه کنار برات یادداشت میکنم و حالا که این فرصت پیش اومد برات یه چیزایی رو می نویسم که وقتی بزرگ شدی بخونی جیگر طلای مامان خاطرات راه افتادن و دندون های بعدی رو درآوردن ماما گفتن بابا گفتن وچند تا کلمه دیگه مثلاً میگی بیشی یعنی بشینم ، بد یا بدی یعنی بده ، تالی کردن ، انگشت کوچیک و خوشکلتو جهت کلاغ پر کردن رو زمین میذاری ، تاب تاب عباسی کردن که به زبون نینیانت میگی یا ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
8:35